وجه تسميه و پيشينه تاريخي
واژه خراسان گويا بازمانده گونه كهن واژه «خاور» و متشكل از دو جز «خور» به معناي خورشيد و« آسان» به معني آمدن است يعني جايي كه خورشيد از آن بر مي آيد. پسوند رضوي آن به سبب وجود بارگاه مقدس حضرت رضا(ع) در اين استان به اين منطقه داده شده است. خراسان جزو ساتراپي پهناور پرثوه بوده است. اين ايالت پهناور، كه سرانجام قرارگاه و كشور نيرومند اشكانيان شد، درآغاز تاريخ ايران باستان، مادها را به سوي خود كشانيد. جغرافي نگاران آوردهاند كه چون تنگدستي عمومي و عوامل نامطلوب طبيعي اين استان، با جايگاه شاهانه و زندگي پر تجمل پادشاهان هخامنشي ناسازگار بود، هرگاه كه گذرشان به خراسان ميافتاد، ميكوشيدند تا هرچه زودتر سرزمين پارت ها را پشت سر گذارند. اما همين عوامل نامساعد طبيعي، اشكانيان، يعني اين شاخه از مردمان هند و اروپايي را مردمي سخت كوش، بردبار، و دلير گردانيد و اين ويژگي هاي اخلاقي، نام آنان را بلند آوازه ساخت.
به هنگام ناتواني هخامنشيان، از اين منطقه اشك نامي، كه بنيان گذار خاندان اشكاني شناخته شده است، حكومت سلوكيان را از ميان بر داشت و حكومت نويني را بنياد نهاد. در دوران ساساني كه ملوك الطوايفي بر چيده شد؛ خراسان باستاني يا ساتراپي پارت به شكل يكي از استان هاي ايران شهر درآمد و توسط سپاهبدي اداره مي شد. در1303هـ. ش، كه ادوارد توماس، ترجمه درست سنگ نبشته هاي پايكولي را منتشر ساخت، حدود خراسان باستاني به خوبي روشن شد. حدود چهار مرزبان نشين خراسان در روزگار ساسانيان، از دروازههاي درياي مازندران، نزديك ري آغاز و با گذشتن از كوه هاي البرز و دره اترك تا درگز ادامه مي يافت. سپس از بيابان تجن و مرو به جيحون و پامير رسيده، در آن جا در ادامه رود جيحون تا ستيغ هندوكش و از آن نقطه به سوي باختر به امتداد رشته هندوكش به جنوب متوجه شده از ناحيه هرات وكاشمر امروزي و خواف مي گذشت و كُهستان / قهستان را بريده، دوباره به دروازه هاي درياي مازندران مي پيوست.
گشودن منطقه بزرگي چون خراسان براي مسلمانان به آساني ميسر نشد، از اوايل خلافت عمر، تا ميانه خلافت عثمان، يعني در طي بيست سال، با وجود كوششهاي پياپي سرداران اسلامي، سرزمين خراسان بر روي مسلمانان نا گشوده ماند، تا آن كه عبدالله بن عامر از سوي عثمان مأمور گشودن آن منطقه شد. نخستين شهري كه در خراسان به دست يكي از سرداران عبدالله در سال 31 هـ. ق، گشوده شد، طبس بود و گشودن ديگر نواحي تا زمان حكومت معاويه به سال 42 هـ. ق، و شايد هم تا مدت ها پس از آن تاريخ به درازا كشيد. در دو سدهاي كه خراسان زير نظر نمايندهگان خلفاي بغداد اداره مي شد، اوضاع براي روي كار آمدن مرداني، كه در آن سر زمين ادعاي استقلال در سر داشتند، مساعد نبود. نخستين فرصتي كه براي درست شدن آن آرمان ديرينه، روي نمود، اختلافي بود كه بين امين و مأمون، فرزندان هارون الرشيد خليفه عباسي، بر سر جانشيني خليفه در گرفت. در اين كشمكش، مأمون از طاهر بن حسين، سردار سپاه خراسان كمك خواست. در جنگهايي كه ميان جنگجويان آن دو برادر روي داد، همه جا طاهر بر سردار سپاه امين چيره گرديد و سرانجام در 198 هـ. ق، بغداد را محاصره و آن شهر را به نام مأمون عباسي گشود. همين كه خلافت مأمون روشن شد, وي به پاس آن لشكركشي هاي درخشان، در سال 205 هـ. ق، حكومت خراسان را به طاهر بن حسين واگذار كرد.
طاهر بن حسين پايتخت خراسان را از مرو به نيشابور منتقل ساخت و شالوده دودماني را ريخت كه نخستين حكومت مستقل حكم رانان ايراني پس از يورش عرب ها به شمار مي آيد. دوران حكم راني طاهريان، كه آغاز استقلال اين منطقه بود، از نيم سده گذشت و سرانجام در سال 295 هـ. ق، يعقوب ليس صفار، بنيان گذار دودمان صفاريان سيستان، با گرفتن شهر نيشابور، به فرمان روايي آنان پايان داد.
در سال 283 هـ. ق، عمروليث صفاري به خراسان لشكر كشيد وآن ايالت را جزو سيستان كرد. در سال 287 هـ. ق، امير اسماعيل ساماني خراسان را گشود و به سرزمين ورز رود يا ماورارءالنهر افزود. در دوران فرمان روايي صفاريان و سامانيان، زبان فارسي جان تازه اي يافت. ترجمه تاريخ وتفسير طبري در اين روزگار فراهم شد و محمد بن وصيف سيستاني و ابو عبدالله جعفر، سرشناس به رودكي، شعر فارسي را بر شالوده نويني استوار ساختند. دوران 130 ساله فرمان روايي خاندان ساماني ( 261-389 هـ. ق ) بر خراسان و ماوراءالنهر، و خدمت بزرگي كه پادشاهان آن خاندان به رستاخيز زبان فارسي و گسترش علم وادب نمودند، يكي از درخشان ترين فصل هاي تاريخ ايران را تشكيل مي دهد.
پس از سامانيان، غزنويان ( 351-581 هـ. ق ) در سال 384 هـ. ق، بر خراسان و ماوراءالنهر چيره شدند. اينان نيز به تقليد فرزندان سامان، به گسترش علم و ادب و تشويق شاعران و نويسنده گان فارسي زبان پرداختند. مهم ترين رويداد دوران 230 ساله حكم راني غزنويان، تجزيه خراسان باستاني به دو بخش جداگانه بود، كه در سال 451 هـ. ق، صورت گرفت. بخش بزرگي كه شامل افغانستان كنوني است و پايتخت اش شهر غزني بود، در دست غزنويان ماند و بقيه خراسان از آن سلجوقيان شد.
قلمرو پادشاهان سلجوقي نيز پس از 123 سال ( 429 – 552 هـ. ق ) به دست خوارزمشاهيان افتاد و حكومت خوارزمشاهيان هم پس از يك سده و نيم، در سال 617 هـ. ق، به دست لشگريان مغول بر چيده شد. هرات، پايتخت باستاني آريا - خراسان، كه يكي از كهن سال ترين شهرهاي خراسان باستاني بود، مانند بسياري ديگر از شهر ها در فتنه مغول آسيب بسيار ديد.
در اواخر سده 7 هـ. ق، كه سلسله ايل خانان در ايران ايجاد شد، خراسان به قلمرو آنان افزوده شد و يكي از نمايندگان ايل خانان كه پسر يا وارث تاج و تخت پادشاهي بود، بر خراسان حكومت مي كرد. با درگذشت ابوسعيد بهادر خان ( 716 – 736 هـ. ق ) خاندان هاي آل كرت ( 643 – 783 هـ. ق ) كه از ملوك ايران خاوري بودند در آن حدود حكومت داشته پايتختشان شهر هرات بود. هم چنين از سال 783 هـ. ق سربداران در سبزوار به حكومت رسيده تا سال 788 هـ. ق، در آن نواحي حكومت داشتند. در سال 783 هـ. ق، تيمور لنگ خراسان را گشود، سپس هرات، پايتخت فرزندش شاهرخ شد. تنها شهري كه در دوره فرمانروايي تيمور به اوج شكوفايي خود رسيد، سمرقند بود. سمرقند كه در خاور بخارا و نزديك رود زرافشان قرار داشت پيش از آن نيز يكي از آبادترين و ثروتمندترين شهر هاي خراسان باستاني بود. دوره فرمانروايي جانشينان تيمور بر خراسان و ورز رود ماوراءالنهر از 807 تا 913 هـ. ق، به درازا كشيد. در اين مدت بيشتر شهرهاي خراسان ازآرامش و آسايش برخوردار بود. سلطان ابو سعيد، نواده تيمور از 855 تا 872 هـ. ق، بر خراسان حكومت كرد و در جنگ با امير حسن بيگ، سرشناس به اوزون حسن، بنيان گذار دودمان بايندري يا تركمانان آق قويونلو ( سفيد گوسفند) كشته شد.
دوره فرمان روايي جانشينان ابو سعيد به سال 913 هـ. ق، با افتادن خراسان به دست شيبك خان اوزبك به سر آمد. چيرگي شيبك خان اوزبك بر خراسان، آغاز يورش هاي پي گيري است، كه در دوران پادشاهي شاه اسماعيل اوّل و شاه تهماسب صفوي موجب خرابي ها و آسيب هاي بسياري بر شهرهاي هرات، نيشابور و توس ( مشهد) شد. شاه اسماعيل صفوي پس از گشودن مشهد، به دنبال ازبكان تاخت و در سال 916 هـ. ق، قلعه مرو را گشود و شيبك خان ازبك در روستاي محمودآباد، در نزديكي مرو كشته شد. بدين ترتِب سراسرخاك خراسان تا كرانه آمويه به دست صفويان افتاد و مذهب شيعه امامي، كيش رسمي مردم اين منطقه شد.
خطريورش ازبكان بر خراسان پس از كشته شدن شيبك خان، هم چنان ادامه يافت و شاه اسماعيل به استوار ساختن هرات فرمان داد. درسال 921 هـ. ق، فرزند خود، تهماسب ميرزا را همراه لـلهاش با عنوان سلطنت خراسان، به هرات فرستاد. اين اقدام آغاز رواج روش نويي بود، كه تا اواخر دوران صفوي ادامه يافت، چنان كه تهماسب نيز نخست اسماعيل ميرزا و سپس پسر بزرگ خود، محمّد ميرزاي سر شناس به خدابنده را در سال 943 هـ. ق، با همان عنوان به شهر هرات فرستاد و عباس ميرزا، كه بعد ها به شاه عباس بزرگ سرشناس شد، به سال 978 هـ. ق، در شهر هرات به دنيا آمد. به هر حال تا سال 1006 هـ. ق، كه شاه عباس در نزديكي هرات، ازبكان را به كلي شكست داد، شهر هاي خراسان، چه در اثر يورش هاي اين مردمان سركش و چپاولگر و چه در اثر آشوب هاي دروني، خرابي و زيان بسيار ديد.
در اواخر دوران صفوي، ملك محمود سيستاني، تون ( فردوس) را گرفت و در سال 1136 هـ. ق، خراسان را گشود و در مشهد استقرا يافت. در اين زمان شاه تهماسب صفوي و نادر قلي افشار براي نجات ايران با يك ديگر پيمان بسته نادر فرمانده سپاه ايران شد. سه سال بعد نادر مشهد را از ملك محمود سيستاني پس گرفت.
پس از كشته شدن نادر شاه افشار در سال 1160 هـ. ق، در خبوشان ( قوچان)، عليقلي خان، برادرزادهاش به حكومت رسيد. وي در سال 1161 هـ. ق، به دست برادرش ابراهيم خان كشته شد و شاهرخ، پسر رضاقلي ميرزا و نواده نادرشاه به حكومت رسيد.
شاهرخ شاه تا سال 1210 هـ. ق، بر خراسان حكومت كرد و در همان سال به دست آغا محمّد خان قاجار از حكومت بر كنار شد و درگذشت. با قتل نادر ميرزا، پسر شاهرخ شاه، آخرين بازمانده افشار در سال 1217 هـ. ق، به دست فتح علي شاه قاجار، سراسر خراسان، از جمله شهر مشهد به دست قاجاريان افتاد.